مديريت استراتژيک : Strategic Management
تصميمات و فعاليتهاي يکپارچه در جهت توسعه استراتژيهاي مؤثر، اجرا و کنترل نتايج آنهاست.
بنابراين مديريت استراتژيک فعاليتهاي مربوط به بررسي، ارزشيابي و انتخاب استراتژيها، اتخاذ هر گونه تدابير درون و بيرون سازماني براي اجراي اين استراتژيها و در نهايت کنترل فعاليتهاي انجام شده را در برميگيرد.
مديريت استراتژيك به سازمان اين امكان را ميدهد كه به شيوهاي خلاق و نوآور عمل كند و براي شكل دادن به آينده خود به صورت انفعالي عمل نكند. اين شيوه مديريت باعث ميشود كه سازمان داراي ابتكار عمل باشد و فعاليتهايش به گونهاي درآيد كه اعمال نفوذ نمايد (نه اينكه تنها در برابر كنشها، واكنش نشان دهد) و بدين گونه سرنوشت خود را رقم بزند و آينده را تحت كنترل درآورد.
از نظر تاريخي، منفعت اصلي مديريت استراتژيك اين بوده است كه به سازمان كمك ميكند از مجراي استفاده نمودن از روش منظم تر، معقولتر و منطقيتر راهها يا گزينههاي استراتژيك را انتخاب نمايد و بدين گونه استراتژيهاي بهتري را تدوين نمايد. ترديدي نيست كه اين يكي از منافع اصلي مديريت استراتژيك است ولي نتيجه تحقيقات كنوني نشان ميدهد كه اين فرايند ميتواند در مديريت استراتژيك نقش مهمتري ايفا كنند. مديران و كاركنان از طريق درگيرشدن در اين فرايند خود را متعهد به حمايت از سازمان مينمايند. يكي ديگر از مهمترين منافع مديريت استراتژيك اين است كه موجب تفاهم و تعهد هر چه بيشتر مديران و كاركنان ميشود. يكي از منافع بزرگ مديريت استراتژيك اين است كه موجب فرصتي ميشود تا به كاركنان تفويض اختيار شود. تفويض اختيار عملي است كه به وسيله آن كاركنان تشويق و ترغيب ميشوند در فرايندهاي تصميمگيري مشاركت كنند، خلاقيت، نوآوري و خيال پردازي را تمرين نمايند و بدين گونه اثر بخشي آنها افزايش خواهد يافت.
فرآيند مديريت استراتژيك را ميتوان به چهار مرحله تقسيم كرد:
? تحليل وضعيت
? تدوين استراتژي
? اجراي استراتژي
? ارزيابي استراتژي
موانع و مشکلات طراحي برنامههاي استراتژيک :
در اين زمينه اولين مشکلات عبارتست از موانع ايجاد و توسعه روند مديريت استراتژيک در سازمانها که اين فرآيند را از بنيان و پاي بست با مشکل مواجه ميسازند. دلايل گوناگوني وجود دارند که برخي از سازمانها تمايل چنداني به ايجاد و توسعه روندهاي مديريت استراتژيک از خود نشان ندهند که مهمترين آنها عبارتند از:
• عدم آگاهي مديريت سطح بالا نسبت به وضعيت واقعي سازمان
• خودفريبي مديران سطح بالا به طور جمعي درباره موقعيت سازمان
• توجه مديران به حفظ وضع موجود
• درهم آميختگي دشواريهاي مشترک مديريت سطح بالا و دشواريهاي عملکرد روزانه
• کاميابيهاي گذشته سازمان
• اشتباه تلقي کردن هر گونه تغيير در رابطه با هر چه در گذشته در سازمان انجام گرفته است
• نارسايي در کاربرد وظايف فوري